جدول جو
جدول جو

معنی باد بدائن - جستجوی لغت در جدول جو

باد بدائن
بر باد دادن، از دست دادن، باختن، از خود بوی گند خارج کردن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ خَ فَ)
جامه های پشمینه و موئینه را بمعرض هوای آزاد گستردن تا بیدها بمیرد و غلۀ تر را برای منع از کپک زدن و خشکیدن و زوال رطوبت. رجوع به باد خوردن شود.
- باد دادن خرمن و جز آن، با افشاندن کاه را از گندم و جو جدا کردن. پیش زدن. پاتی کردن. نسف. (منتهی الارب).
- پنبۀ لحاف کهنه باد دادن، کنایه از به پدران مردۀ خود افتخار کردن.
لغت نامه دهخدا
در معرض باد گذاشتن: پس از کوبیدن خرمن را باد میدهند، نیست و نابود کردن از دست دادن تلف کردن از کف دادن امری یا چیزی را بدون اخذ نتیجه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باد دادن
تصویر باد دادن
((دَ))
از دست دادن، از دست رفتن، در معرض باد گذاشتن
فرهنگ فارسی معین
به باد سپردن، در معرض باد قرار دادن، بوجاری کردن گندم و
فرهنگ گویش مازندرانی
رماندن گوسفندان و هدایت آن ها در یک مسیر مشخص و از پیش تعیین
فرهنگ گویش مازندرانی
سد کردن، بند آوردن، جلوگیری کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
گوزیدن، پاره کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
سخت گرفتن، زیربار حرفی نرفتن
فرهنگ گویش مازندرانی
چند نیمه ساختن، بریدن، کاری را به سرعت تمام کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
او، بدائن، آبیاری کردن، به آب سپردن، از دست دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
پنهان کردن، از دید خارج کردن، پس اناز کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
زهره ترک شدن
فرهنگ گویش مازندرانی